درخت مشکلات

درخت مشکلات

نجار،یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد.آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند.موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند،قبل از ورود،نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد...و با دو دستش،شاخه های درخت را گرفت.چهره اش بی درنگ تغییر کرد.خندان وارد خانه شد،همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند.برای فرزندانش قصه گفت،و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا نوشیدنی بنوشند.از آنجا می توانستند درخت را ببینند.دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاوی اش را بگیرد،و دلیل رفتار نجار را پرسید.نجار گفت:آه این درخت مشکلات من است.موقع کار،مشکلات فروانی پیش می آید،اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد.وقتی به خانه می رسم،مشکلاتم را به شاخه های آن درخت می آویزم.روز بعد،وقتی میخواهم سر کار بروم،دوباره آنها را از روی شاخه بر میدارم.جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت میروم تا مشکلات را بردارم،خیلی از مشکلات دیگر آنجا نیستند،و بقیه هم خیلی سبکتر شده اند.

با تشکر از استاد ارجمند حجت اله اسدی نسب



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان های آموزنده و مطالب جالب ، ،

تاريخ : جمعه 4 اسفند 1391 | 12:45 قبل از ظهر | نویسنده : روزبه رجبی |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.